-
اس ام اس نوروز (۹۳)
پنجشنبه 22 اسفند 1392 09:49
ماه من چهره برافروز که آمد شب عید / عید بر چهره چون ماه تو می باید دید / نوبت سال کهن با غم دیرینه گذشت / سال نو با طرب و غلغله شوق دمید سال نو ، از آغوش مطهر خداوند فرا میرسد وقلب من نیایش می کند: خدایا! مرا متبرک کن تا هر روز که در راه رسیدن به «تو» گام بر میدارم پیشاپیش ( ‘ ; ‘ ) می بوسمت (‘; ‘ ) یکی این ور ( ‘ ;’)...
-
مترسک
شنبه 17 اسفند 1392 14:04
از مترسکی سوال کردم : آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشده ای؟ پاسخ داد: در ترساندن دیگران برای من لذتی به یاد ماندنیست که هرگز از آن بیزار نمی شوم ! اندکی اندیشیدم و سپس گفتم: راست گفتی من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم ! گفت: تــو اشتباه می کنی زیرا کسی نمی تواند چنین لذتی را ببرد مگر آنکه .. درونش مانند من ،...
-
دلمـــــــ***
جمعه 16 اسفند 1392 13:55
خـــیــلــى از " آدمـــــهــا " تـــــابــلـــو هــســتــنــد امـــا " ارزش هــــنــــرى " نــــدارنــــد . . .! من زنم پشت این نقاب زنانگی دلم کمی بچگی میخواهد دلم آغوش مهربان و گرم میخواهد که خود را در آن پنهان کنم و کودکانه گریه کنم
-
جدیدترین و بهترین اس ام اس های سنگین و مفهومی
جمعه 16 اسفند 1392 13:36
. . معشوقه ای پیدا کرده ام به نام روزگار . . . این روزها مرا درآغوش خویش سخت به بازی گرفته است ! . . . آدم ها دروغ نمی گن اگر چیزی می گویند صرفا ” احساسشان درهمان لحظه ست … نباید روش حساب کرد … . . . همــه ی مـــا فقــط حســـرت بــی پــایــان یــــک اتفــــاق ســـاده ایـــم کــــه جهــــان را بـــی جهــــــت ، یــــک...
-
دنــیــــــــا***
چهارشنبه 14 اسفند 1392 11:21
به قول حسین پناهی : می دانی ، یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی " تـعطیــل است " و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت، باید به خودت استراحت بدهی، دراز بکشی دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال ســوت بزنی، در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند، آن وقت با خودت بگویـی :...
-
♥بعـضـی وقتـــــا♥
یکشنبه 11 اسفند 1392 21:33
ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﻣﺠﺒﻮﺭﯼ ﺗﻮ ﻓﻀﺎﯼ ﺑﻐﻀﺖ ﺑﺨﻨﺪﯼ ﺩﻟﺖ ﺑﮕﯿﺮﻩ ﻭﻟﯽ ﺩﻟﮕﯿﺮﯼ ﻧﮑﻨﯽ . ﺷﺎﮐﯽ ﺑﺸﯽ ﻭﻟﯽ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﻧﮑﻨﯽ . ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﺍﻣﺎ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺷﯽ . ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﯽ ﺍﻣﺎ ﻧﺬﺍﺭﯼ ﺍﺷﮑﺎﺕ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﻦ . ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﺍ ﺭﻭ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﻭﻟﯽ ﻧﺪﯾﺪﺵ ﺑﮕﯿﺮﯼ . ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺮﻓﺎ ﺭﻭ ﺑﺸﻨﻮﯼ ﻭﻟﯽ ﻧﺸﻨﯿﺪﻩ ﺑﮕﯿﺮﯼ ! ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺩﻟﺘﻮ ﺑﺸﮑﻨﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﯽ . ﻭ ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺧﻮﺩ ﺷﮑﻨﯽ
-
◘دلتـــــنــــــ♥ـــــگــــــی◘
شنبه 3 اسفند 1392 15:58
عجبــــ وفـــایـــی دآرد این دلتنگــــی ...! تنهـــــاش که میـــذآریـــی میــری تو جمـــع و کلّی میگـــی و میخنــــدی ... بعد کـــه از همه جـــدآ شدی از کـُنـــج تآریکـــی میآد بیرون می ایستـــه بغـــل دستــتــــ ... دســتـــ گرمشـــو میذاره رو شونتــــ بر میگـــرده در گوشــتـــ میگـــه : خـــوبــی رفیـــق؟؟!!بـــآزم...
-
♥خدایآ گره دلم را بازکـــــــــــــــن♥
پنجشنبه 1 اسفند 1392 13:11
-
♥خـــــــــــاطرات خــــــــــیلی عـــــــــجیبند♥
سهشنبه 29 بهمن 1392 23:32
خـــــــــــاطرات خــــــــــیلی عـــــــــجیبند!!!! گــــــــــاهی اوقــــــــات مــــــــــی خندیم ... بــــه روزهـــــــایی کـــــــه گــــــــریه مـــــــی کردیم ... گــــــــــاهی گــــــــــریه مـــــــــی کنیم ... بـــــــه یــــــاد روزهــــــــایی کــــــــــه مــــــــــی خندیدیم!!!
-
درد را از هر طرف بنویسی درد است....
سهشنبه 29 بهمن 1392 16:37
من فراموش نکرده ام ، من از نهایت درد به بی حسی رسیده ام !
-
*دوســـــت خوب مجــــــ♥ازی مـــن*
دوشنبه 28 بهمن 1392 00:16
اسمش را می گذاریم دوست مجازی اما آن سو یک آدم حقیقی نشسته خصوصیاتش را که نمی تواند مخفی کند وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را می نویسد وقت می گذارد برایم ، وقت می گذارم برایش وقتی در صحبتهایم به عنوان دوست یاد می شود مطمئن می شوم که حقیقتیست هر چند کنار هم نباشیم هر چند صدای هم را هم نشنیده باشیم من برایش سلامتی و شادی...
-
دلتنــــــــــ♥ـگـــــــ که میشوی
شنبه 26 بهمن 1392 14:39
دلتنگ که میشوی دیگرانتظارمعنایی ندارد یک نگاه کمی نامهربان یک وا ژه کمی دور از انتظار یک لحظه فاصله میشکند دیوار فولادی بغضت را
-
*درد دل*
شنبه 26 بهمن 1392 14:28
اشک ها قطـره نیستنـد ! بلکه کلمـاتى هستنـد که مى افتنـد …. فقط بخاطـر اینکه : پیـدا نـمیکنند کسى را که معنــى این کلمـات را بــفهمـد
-
♥ولنــــــــتاین بر همه مبارکـــــــــــــــــ♥
جمعه 25 بهمن 1392 21:12
زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند. . زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ. زندگی رویایی است، مثل رویای ِیکی کودک ناز. زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز. زندگی تک تک این ساعتهاست، زندگی چرخش این عقربه هاست، زندگی راز دل مادر من. زندگی پینه ی دست پدر است، زندگی مثل زمان در گذر...
-
یک دقیقه سکــــــوت**
شنبه 19 بهمن 1392 19:39
یک دقیقه سکوت به خاطر کودکی که سالهاست زنده است اما زندگی نمی کند . یک دقیقه سکوت به خاطر به دنیا آمدن کسانی که رفتن را به ماندن ترجیح می دهند . یک دقیقه سکوت به خاطر تمام آرزوهایی که در حد یک فکر کودکانه و ابلهانه باقی ماند . یک دقیقه سکوت به خاطر امیدهایی که به نا امیدی مبدل شد . یک دقیقه سکوت به خاطر ستاره ی کوچکی...
-
عشق خیالی
جمعه 18 بهمن 1392 12:30
عشق خیالی چشم او بارانی است غم او پنهانی است میزند گه گاهی قدمی در دل شب و چه می گوید با خود؟ در خیالش نقشه هایی جاریست زیر لب می خواند شعر نیمایی را
-
ســــــاده ام
جمعه 18 بهمن 1392 12:22
آنچنان ساده ام که گنجشکها هم می توانند در جیب هایم لانه کنند با پروانه ای سال ها دوست می شوم برای پای مورچه ام که به گل می ماند های های گریه می کنم در دور و دراز باور خود کودک می مانم همیشه حالا چقدر با من رو راستی از اینجا تا کجای دنیا برای تو بدوم و یا با کدام شاخه ی خیانت خودم را حلق آویز کنم روزی وقتی که دیگر من...
-
آدم برفی
سهشنبه 15 بهمن 1392 14:26
-
♥بــــــغــــض♥
یکشنبه 13 بهمن 1392 22:23
بعضے وقتا مجبورے تو فضاے بغضت بـפֿـنـבے ...... בلت بگیره ولے בلگیرے نـڪنے … شاڪے بشے ولے شـڪایت نـڪنے … گریـہ ڪنے اما نزارے اشـڪات پیـבا بشن.......
-
**قـــدر ادمهــــــــا را بــــدا نیـــــــد**
جمعه 11 بهمن 1392 20:42
قدر آدمهایی که دوستتان دارند را ؛ بیشتر از چیزهایی که دوستشان دارید بدانید ...
-
**ســـــلیـــــــقــــــه شــــــخـــــصـــی**
سهشنبه 8 بهمن 1392 14:19
-
*نـــــــرخ خـــــــنده*
جمعه 4 بهمن 1392 14:28
آهای نقــاش بـاشـی چـــقــدر مــی گــیـری بیایـی و صـفحـه هـای سـیاه دلـمـ را رنـگ کـنی؟ بــعـــد بـــرای دیــوار اتــاق دلـــمــ یـک روز آفـتابـی بکشـی که نــور آفــتـاب تـا مـیـانـه اتـاق آمــــده بـاشــد راسـتــی مـن روی صــورتــمــ یــک خـنـده مـی خواهــمــ / نــرخ خـنــــده/ کــه گــران نیســت ...؟
-
♥ ولادتـــــــــــــــ رســـول اکـــــرم (ٌص) ♥
شنبه 28 دی 1392 23:39
امشب سخن ازجان جهان بایدگفت / توصیف رســـول(ص) انس و جان باید گفت در شـــــام ولادت دو قــطب عالم / تبریک به صــ ♥ ــاحب الزمان (عج) باید گفت . . .
-
*تـــــنــــهـــــــاییـــم......*
شنبه 28 دی 1392 13:28
زیـــباست احسـ ـــاسم را میـگـــویــــم نـــازکـــــ است دلـــ ــم را می گـویــم گــاه شیـــرین استــــ تنـــهــاییـــ ـم را می گـویــم....
-
♥نقــــــــــــــــــــــــــــاب♥
جمعه 27 دی 1392 13:23
چشمانم را می بندم...... نقابت را بردار.......!!!!! بگذار صورتت هوایی بخورد.............................
-
ღ❤ღ♥♥عشـــــق واقعیღ❤ღ♥♥
جمعه 27 دی 1392 12:55
عشق فراموش کردن نیست ،بخشیدن است گوش کردن نیست ، درک کردن است دیدن نیست ، احساس کردن است جا زدن و کنار کشیدن نیست صبر کردن و ادامه دادن است حتی تنها…
-
رمان انــتــــــی عشـق 10
جمعه 27 دی 1392 12:11
نمیدونم چه حسی تو صداش بود که باعث شد فکر کنم حالا دم اخری یادت افتاده چقدر پست و رذلی؟ تا الان که باهاش خوش میگذروندی ... به ارومی بلند شدم ... هامین دستمو گرفته بود ... صدای موزیک بلندتر شد و جمع با سوت وهلهله تشویقمون میکردن فضا برای من وهامین خالی شده بود . هامین دستاشو دور کمرم انداخت و منم دستهامو روی شونه هاش...
-
بالشت تنـــهـــ♥ــایی من
دوشنبه 23 دی 1392 19:28
وقتی ﻣـــُـــﺮﺩﻡ ﺑاﻟﺸﺘﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﻓﻦ ﮐﻨﯿﺪ ﻻﺯﻣﺶ ﺩﺍﺭﻡ . . . ﺍﻭ ﺗنــــــﻬـــ♥ـــا ﺷﺎﻫﺪ ﮔﺮﯾــــﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ.....
-
دانلود آهنگ احمد سعیدی عشق بی گناه☺
پنجشنبه 19 دی 1392 10:20
دیگه بیشتر از این نمیتونم کنار تو عاشق بمونم دیگه دوس ندارم تو رو به آینده زیبات برسونم دیگه بی علته موندن ما با هم کافیه بسه نمیتونم از یاد هر دومون میره :: این عشقا ساده میمیره :: خاطرم میره از یادت بعد از من کل دنیاتو :: قسمت کن با اون که با تو :: میمونه اون که میخوادت ما فاصله گرفتیم از هم اما عشق ما این وسط بی...
-
بعضی ادمــــــها**
چهارشنبه 18 دی 1392 21:25
بعضی از آدمها پر از مفهوم هستند! پر از حس های خوب! پر از حرفهای نگفتـه! چه باشند و چه نباشند! هستند! یادشان! خاطرشان! حس های خوبشان! آدمها... بعضی هایشان، سکوتشان هم پر از حرف هست! پر از مرحم به هر زخم است...!
-
دانه ای که سپیدار بود
چهارشنبه 18 دی 1392 10:51
دانه کوچک بود و کسی او را نمی دید. سال های سال گذشته بود و او هنوز همان دانه ی کوچک بود. دانه دلش می خواست به چشم بیاید اما نمی دانست چگونه. گاهی سوار باد می شد و از جلوی چشم ها می گذشت. گاهی خودش را روی زمینه ی روشن برگ ها می انداخت و گاهی فریاد می زد و می گفت: ? من هستم ، من این جا هستم. تماشایم کنید.? اما هیچ کس جز...
-
دانلود آهنگ جدید حمید حامی با نام عشق نزدیک است
چهارشنبه 18 دی 1392 10:10
غزل پوشِ تنه پس کوچه ها در قربت آواز بخوان از التهاب خاک برای آخرین آغاز نمیآیی و شهر من بدون عشق تاریک است بگو تا کی؟! بگو تا کی؟! بگویم عشق نزدیک است . Hamid Hami – Eshgh Nazdik Ast
-
رمان آنتی عشق9
چهارشنبه 18 دی 1392 09:59
انتی عشق9 به آینه خیره شدم ... به ارایشی که صورتمو پوشونده بود ... ابروهام هشتی و به رنگ عسلی تیره بودند .... با چشمهام همخونی کامل داشت... اما موهام هنوز خرمایی بود... تنها چیزی که تغییر نکرده بود رنگ همونا بود ... ابروهام اونقدر نازک شده بودند که رسما خودمو نمیشناختم ... به لباس دکلته ی نباتی رنگم خیره شدم... با...
-
♥دل نوشـــــته♥
سهشنبه 17 دی 1392 21:23
خــ ـدایــــا میـشهــ مســ ـیـر ســ ـرنـوشتـــــ رو تغیـیـ ــر بـدیـــ؟ قسـ ــمتـــ آسـ ـفالتــــشـ دقیـــ ـقــا افتــ ـاده تـ ـوی دهنـــ ما...!! به نام خالق باران.. باز باران می بارد و دوباره دل من هوایی دستانی است که قدم زدن در باران را به من هدیه کند.. زمیـــن قانـون عجیبی دارد... هــفت میلیـــارد آدم و فقـط بـا...
-
دلـــــــ نوشته ***
سهشنبه 17 دی 1392 21:10
میـدونی بن بسـتــــــ| زنـدگی کـجـاست ؟؟؟ جــایــی کـه ... نـه حـــق خــواسـتن داری نـه تــوانــایـی فـــرامــوش کـــردن
-
دل گرفتــــــهـ**
سهشنبه 17 دی 1392 19:24
دلـم گـرفته است ... نه اینـکه کسی کاری کرده باشد نه ... من آنقدر آدم گریز شده ام که کسی گذرش به اطراف من هم نمی رسد.. دلم گرفتـه است که آنچه هستم را نمی فهمند ... و آنچه هستند را میپذیرم ... و دنیـا هم به رویش نمی آورد این تنـاقض را ...
-
آنتی عشق 8
دوشنبه 16 دی 1392 23:25
آنتی عشق8 هامین رو به روم زانو زد وگفت: داری با خودت چیکار میکنی؟ شقیقه هامو فشار داد م... چشمام از زور اشک میسوخت... نفسم دیگه در نمیومد .... دهنم تلخ شده بود ... به هامین نگاه کردم... چشماش سرخ بود ... حتی میتونستم حس کنم که عصبانیه .... نفس عمیقی کشیدم وگفتم: اگه بابام بمیره .... منم می میرم .... هامین : چرا این...
-
ادمــــــ**
شنبه 14 دی 1392 19:12
رو بعض ــی ــ ها باید برچسب ــ زد : تس ــت ــ شد ، آدم ــ نیس ــت ــ !
-
رمان انتی عشق 7
شنبه 14 دی 1392 12:37
رمان انتی عشق 7 مخم قفل کرده بود ... چرا رفت؟ واقعا دوستش بهش زنگ زده بود؟ یا ... با صدای مارال به داخل خونه برگشتم . نفس عمیقی کشیدم . خاله مستان پاشو روی پاش انداخت وگفت: امان از این جوونا ... با خنده سر رشته ی بحث گرفت وگفت: ما که دیگه شناخت و تحقیق نمیخوایم .... البته سر اینکه میشا جواهر خونواده ی مودته که شکی...
-
**از یـــــاد بــــــردنــــ**
جمعه 13 دی 1392 19:09
قِصهـ یـ اَصحآبـ کهفـ یکـ شوخیستـ اینجآ یکـ روز کهـ بخوآبیـ هم هـ تو رآ از یآد میبَرَند ..
-
انتی عشق 6
جمعه 13 دی 1392 12:30
انتی عشق6 توقع داشتم صورتش تو هم بره و چندشش بشه... اما براش مهم نبود. احتمال میدادم که تا عمر داره اون ژاکت و تنش نکنه . از فکرم خنده ام گرفت و هامین هم رفت تا یه چیزی برای تناول پیدا کنه... سرمو رو بالش پرت کردم . جلوی ندا خیلی بد خیط شدم. اون از مهمونی... اینم از الان ... ساعت از ده گذشته بود که نزدیک خونه رسیده...
-
داستان زیــبا
پنجشنبه 12 دی 1392 10:43
(( طواف خانه دل کن که کعبه را خلیل ساخت و دل را خدای خلیل )) یک روز زنی با لباسهای کهنه و مندرس و نگاهی مغموم. وارد خواربار فروشی محله شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست تا کمی خواربار به او بدهد. به نرمی گفت که شوهرش بیمار است و نمی تواند کار کند و شش بچه شان بی غذا مانده اند . صاحب مغازه با بی اعتنائی نیم نگاهی...
-
یا امام رضــــا مرا دریاب..
پنجشنبه 12 دی 1392 10:12
سلام بر تـو ای امام خوبی ها، ای سرچشمـه زلال معرفت . دلـــم برایت تنگ است و برای دیدن حرمـت ثانیـه شماری می کنــد . هوای کبوتــران حرمــت را کرده ام که عاشقــانه بر گنبدت پرواز می کننــد دلم برایت پر می کشد. برای صدای نقاره ها ! برای پنجره فولادت، صحن و سرای با صفا! مشهدت یا امام رضا ( علیه السلام )! یا ضامن آهو دلم...
-
رمان آنتی عشق 5
چهارشنبه 11 دی 1392 15:35
رمان آنتی عشق 5 دلم میخواست بمیرم... یعنی همش تقصیر اون عسل مادر مرده بود. این دختره یه کلمه نمیتونست بگه که برادر داره... با تاپ و شلوارک ... خدایا... کاش با همون لباس کاراته میومدم بالا ... من احمق اگه اون تاپ وشلوارک و زیر لباسم نمیپوشیدم مجبور نمیشدم که اون رویی و دربیارم و با زیریه جلوی داداش نره خرش جولون بدم......
-
رمان آنتی عشق 4
سهشنبه 10 دی 1392 20:22
رمان انتی عشق 4 چایمو یه قلپ یه قلپ خوردم.... بعد شیر خوردم... وای خدا دیگه داشتم میترکیدم.... خوب پاشو برو دیگه ... من دوست ندارم با تو جایی بیام... عجب ادم صبوریه ها ... یه نفس کشیدم و دست از عمل دلنشین خوردن کشیدم ... هامین تند بلند شد وگفت: خوب بریم؟ چه هول و ولایی هم داشت... با حرص از جام بلند شدم وگفتم: الان...
-
مازیــــار فلاحیــــــــ**
سهشنبه 10 دی 1392 11:40
-
رمـــان آنتــــی عشق 3
سهشنبه 10 دی 1392 11:06
رمان آنتی عشق 3 با باز و بسته شدن در منم پلکهامو باز کردم. از محیطی که توش بودم تعجب نکردم.... دم دمای صبح تازه خوابم برده بود وساعت هشت صبح بود . شاید حدودا سه ساعت خوابیده بودم. کش وقوسی دادم وسیخ نشستم . مهراب خواب بود . سرمشو انگار در اورده بودن... از جام بلند شدم و به دستشویی رفتم... صورتم به خاطر خطوط ملافه که...
-
دلمـــــ
دوشنبه 9 دی 1392 19:21
حال دلم را . . . شعرهایی می دانند که زندانی خط های کاغذ اند . . .
-
زلال که باشـــــــــــــی..
دوشنبه 9 دی 1392 10:00
زلال باش .... ، زلال باش .... ، فرقی نمی کند که گودال کوچک آبی باشی ، یا دریای بیکران ، زلال که باشی ، آسمان در تو پیداست
-
زندگــــــــــی
دوشنبه 9 دی 1392 08:00
زندگی مثل اتوبوس شلوغی است که تا جایی برای نشستن پیدا میکنی راننده میگه آخر خطه