ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
سهراب گفتی: چشمها را باید شست… شستم ولی………….!
گفتی: جور دیگر باید دید………… دیدم ولی…………!
گفتی زیر باران باید رفت…. رفتم ولی…..!
او نه چشمهای خیس و شسته ام را…
نه نگاه دیگرم را… هیچ کدام را ندید!!!!!
فقط زیر باران با طعنه ای خندید و گفت:
دیوانه ی باران ندیده !!!
هیچوقت از خدا نخواستم همه دنیا مال من باشه …
فقط خواستم…
اونی که ماله منه واسه هیشکی نباشه…
از مترسکی سوال کردم:
آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشده ای؟
پاسخ داد:
در ترساندن دیگران برای من لذتی به یاد ماندنیست
که هرگز از آن بیزار نمی شوم!
اندکی اندیشیدم و سپس گفتم:
راست گفتی
من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم!
گفت:
تــو اشتباه می کنی زیرا کسی نمی تواند
چنین لذتی را ببرد مگر آنکه ..
درونش مانند من ،
از کاه پر شده باشد ...!!!
گاهی بخاطر بودن کسی ست
که حواسش به تو نیست ...
یادمان باشد از امروز خطایی نکنی
گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست ؛
گر شکستیم زغفلت من و مایی نکنیم
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم ؛
وقت پرپر شدنش ساز و نوایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ؛
طلب عشق زهر بی سر و پایی نکنیم