ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
رمان آنتی عشق 1
یه نگاهی به قیافه ی خسته ی بچه ها انداختم...
دستامو بهم کوبیدم و گفتم: کیمه نت( تمام شدن تمرین)...
همچین با ذوق ایستادن و نگام کردن که انگار دنیا رو بهشون داده بودم.
خندم گرفت .اما هوس یه نمه کرم ریزی داشتم... ولی باز دلم سوخت و گذاشتم برای یه وقت دیگه...
انگارکوه کنده بودن. دستامو بهم کوبیدم و گفتم: خوب تمرین برای امروز کافیه... تا شنبه. اوس...
بچه ها با خوشحالی گفتند: اوس...
- میشا جون؟