هیچ می دانید آخرین زنگ دنیا کی می خورد؟!
خدا می داند، ولی ...
آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد دیگر نه می شود تقلب کرد
و نه می شود سر شخصی را کلاه گذاشت
آن روز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش
از یک جلسه امتحان مدرسه هم کوچکتر بود!
... و آن روز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال سختی بود
سوالی که بیش از یکبار نمی توان به آن پاسخ داد
خدا کند آن روز که آخرین زنگ دنیا میخورد،
روی تخته سیاه قیامت
اسم ما را در لیست خوب ها بنویسند
خدا کند حواسمان بوده باشد و زنگهای تفریح
آنقدر در حیاط نمانده باشیم که حیات را از یاد برده باشیم
خدا کند که دفتر زندگیمان را زیبا جلد کرده باشیم
و سعی ما بر این بوده باشد که نیکی ها و خوبی ها را در آن نقاشی کنیم
و بدانیم که دفتر دنیا چرک نویسی بیش نیست
چرا که ترسیم عشق حقیقی در دفتری دیگر است
دست نیازمندی را گرفتم
برای لحظه ایی کوتاه و صدایی شنیدم که مرا لرزاند
صدای خنده ی " خدا " را شنیدم ، واضح تر از صدای نفس هایم …
با تمام ِ وجود باور کنیم !
که خـــــــداوند آنجا که راه نیسـتکلی ماجرا دارد...
باید تو باشی و باران خدا ...
روی سجاده نمازت - کنار قرآن خدا ....
گرمای دعاهای شبانه تو باشد ...
لبخندت...
و چشمان دل من خیره به این همه زیبایی خدا ...
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﮔﻔتند : ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﯾﻦ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺖ چهﮐﺴﺎﻧﯽﻫﺴﺘﻨﺪ ؟
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺗﻼﻓﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻦ ، ﻣﯽ ﺑﺨﺸﻨﺪ
گناه، هر چقدر هم کوچک باشد؛
باز هم به عنوانِ نافرمانی از خدا؛
خیلی بزرگ است ...!
خدا تنها روزنه ی امید است که هیچگاه بسته نمی شود...
تنها کسی است که با دهان بسته هم
می توان صدایش کرد...
با پای شکسته هم می توان سراغش رفت...تنها خریداری ست که اجناس شکسته را بهتر برمیدارد...
تنها کسی است که وقتی همه رفتند می ماند...
وقتی همه بهت پشت کردند آغوش می گشاید...
وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت میشود...
و تنها سلطانیست که دلش با بخشیدن آرام میگیرد نه با تنبیه کردن...
"خدا را برایت آرزو دارم"
قلب من قالی خداست
تار و پودش از پر فرشته هاست
پهن کرده او دل مرا در اتاق کوچکی در آسمان خراش آفتاب
برق می زند قالی قشنگ و نو نوار من از تلاش آفتاب
شب که می شود خدا روی قالی دلم
راه می رود؛ ذوق می کنم گریه می کنم
اشک من ستاره می شود
هر ستاره ای به سمت ماه می رود...یک شبی حواس من نبود
ریخت روی قالی دلم شیشه ای مرکب سیاه
سالهاست مانده جای آن
جای لکه های اشتباه
ای خدا به من بگو
لکه های چرکمرده را کجا خاک می کنند؟
آه؛ آه از اینهمه گناه و اشتباه
آه نام دیگر تو است
آه بال می زند به سوی تو؛ کبوتر تو است
قلب من دوباره تند تند می زند
مثل اینکه بازهم خداست
روی قالی دلم قدم گذاشت
در میان رشته های نازک دلم
نقش یک درخت و یک پرنده کاشته
قلب من چقدر قیمتی است
چون که قالی ظریف و دستباف اوست
این پرنده ای که لای تار و پودش است هدهد است
می پرد به سوی قله های قاف دوست!
ا دیدگانی تار ... می نویسم ... برای تو و برای دل !
دل !....این دل تنگ و تنها ... امروز تنهاتر از هر زمان دیگری هستم.....
تو هستی ! .... در تار و پود لحظاتم.... اما ...
اما.....سهم من از این دنیای رنگی همیشه تنهایی بوده ....
چشمانم را از من مگیر...بگذار تا جان دارم برای تو بنویسم... برای تو و از تو ! ....تویی که مهربانترینی...
خدایا !..........دریاب حال مرا که....از وصف حالم عاجزم....و خسته....
دریاب مرا ! این بنده ی سراسر بغض و حسرت را....
صبر !....صبر را به من هدیه کن !
خدایا !...بگذار دست یابم به هر آنچه که دلم با او آرام میگیرد ...و مگذار ! تو را قسم به خداییت مگذار گناه کنم....
خدایا ! مواظبم باش ! مواظب این روح بی قرار و تنهایم باش !
خدای مهربانم ای بی کران نازنین !...عاشقم بر تو و هر آنچه که به من هدیه می کنی !
بهترین ها را به قلب بی قرار و تنهایم هدیه کن ...ای قدرتمند بی نهایت کریم.
دوستت دارم ای مهربان ...تو را سپاس برای همه ی رحمت هایت ...
با من بمان....خدا....با من که تنها تو نگهدار منی ! به تو و محبت و مهر و هدایتت نیازی مبرم و عمیق دارم.
خسته شدم
می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم
.خسته شدم بس که از سرما لرزیدم...
بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من میخندد...
خسته شدم بس که تنها دویدم...
اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن...
می خواهم با تو گریه کنم ...
خسته شدم بس که...
تنها گریه کردم...
می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم...
خسته شدم بس که تنها ایستادم.
خدایا آغوشت را برایم باز کن
خدایا ممنونم ؛
من میتونم تمام زیباییهای پیرامونم را ببینم ،
کسانی هستند که دنیایشان همیشه تاریک و سیاه هست …
خدایا ؛
من میتونم راه برم ،
کسانی هستند که هیچوقت نتونستهاند حتی یک قدم بردارند …
خدایا از تو ممنونم ؛
که دل رئوف و شکنندهای دارم ،
کسانی هستند که این قدر دلشون سنگ شده که هیچ محبت و احساسی رو درک نمیکنن …
خدایا سپاسگزارم ؛
که به من این شانس رو دادی که بتونم به دیگران کمک کنم ،
کسانی هستند که از این نعمت و برکت وافری که به من دادهای بیبهرهاند …
خدای عزیزم ؛
من میتونم کار کنم ،
کسانی هستند که برای رفع کوچکترین نیازهای روزمرهشون هم به دیگران محتاجند ،
برای این نعمت بزرگ از تو سپاسگزارم …
خدای دوستداشتنی من، از تو ممنونم ؛
که کسی هست که منو دوست داره ،
کسانی هستند که بود و نبودشون واسه هیچکس مهم نیست …
و بیش از همهی اینها ؛
برای هدیهای که هر روز با هزار عشق و امید به من میدهی از تو سپاسگزارم …
هدیهای که نامش زندگیست…
خدای من !
چشمانم را می بندم و از صمیم قلبم...از اعماق وجودم با التماس و تمنایی...
با خواهشی از اعماق وجودم خدای مهربانم ...
خالصانه می خواهم که اجابتم کنی و شادی را به قلبم و آرامش را به قلبم که نگران
و بی قرار است هدیه بدهی !...
خدایا !...
من فقط در این اوضاع و شرایط تو را می خوانم و به رحمت و مهر و
لطف همیشگی ات چشم براهم و ایمان دارم خدای من !
ایمان و یقینی از صمیم قلبم دارم که تو خیلی خوب و خیلی زود آرامش
و شادی را به قلبم هدیه می کنی خدای مهربانم .
خدایا ...
من غیر از تو مهربان و بخشنده ای ندارم غیر از تو کسی را ندارم که از او نیازم را بخواهم از تو که
بی نیازی و از تو که قدرتمندی می خواهم که قلبم را شاد و پر از آرامش کنی ..
خدایا !...
تو تنها تکیه گاه و پناه من هستی ..تو ای خدای من تنها امید قلب بی تاب و نا آرام منی .
و من ای خدای مهربانم با امید به لطفت با امید به رحمتت به قلبم آرامش میدهم و
با خود می گویم که خدای من ! قدرتمندترین و مهربانترین تکیه گاه و پناه من است .
و اوست خدای من که ...خیلی خوب و خیلی زود به قلبم آرامش و شادی و
خوشحالی را تا همیشه هدیه خواهد داد. ان شاالله .
خدای من !
تو را سپاس برای هر آنچه که به من عطا کرده ای و هر آنچه که به من عطا خواهی کرد .
تو را سپاس برای اینکه همیشه مواظب و نگهدار من بوده ای . تو را سپاس برای همه ی مهربانی هایت .
خدای من ! تو را سپاس برای آرامش و شادی و خوشبختی که خیلی زود و خیلی خوب
با معجزه ای ناب به من هدیه خواهی داد .
خدایا !
دلتنگم ...
آنقدر که احساس می کنم دلتنگی ام در هیچ کجا جای نمی گیرد ....
مگر در معجزه ای از سوی تو و مهر بی کرانت !
خدایا !
دلتنگم ...
کجا بروم ؟ و از چه بگویم ؟ و با که بگویم ؟ ....
به سوی تو ... به سوی روی تو آمدم خدای مهربانم ....
خودت آرامش و خوشحالی را به قلبم که دیر زمانی ست نه آرام بوده و نه خوشحال ...هدیه بده !
خدایا !
خودت خوشبختم کن !
خدایا !
خسته ام ....
اما چشم هایم به رحمت تو امید بسته اند ...
تو بر من رحم کن و خوشبخت و پر آرامش و خوشحالم کن !
الهی و ربی من لی غیرک ؟...
یا الله !
انک رحیم بمن دعاک و مستجیب لمن ناداک ....
یا الله !
یا الله !
یا الله !
چشم براه رحمت و فضل و کرم همیشگی ات هستم .
خواهش می کنم بدان خدای من تنها پناه و امید و تکیه گاهم تو هستی و من با تمام وجودم
به رحمت و مهربانی تو ایمان و یقینی عمیق و از صمیم قلبم دارم .
پس خدای من !
من بی صبرانه چشم براه رحمت و مهربانی و کرم و لطف تو می مانم ...!
خداوندا ! ...
مثل همیشه و با احساسی عمیق تر از همیشه ! و با روحی امیدوارتر از همیشه ! و با عشقی سرشار !....
تو را می خوانم ای مهربانترین مهربانان !
و تو را اول از هرچیز سپاس می گویم برای همه ی آنچه که به من هدیه داده ای و هدیه خواهی داد !
خداوندا ! ...
من امروز ! حرفی نو می خواهم به تو بگویم ! حرفی از جنس ...
امید و عشق و آرامش و شادی قلبم ! ...از جنس عشقی همیشه ماندگار و پرشور !
خدای من ! تنها از تو می خواهم ! چرا که تنها تو * قادر مهربانی * ...
تنها از تو معجزه ی زندگی ام را می خواهم !
و تو ای خدای مهربان من ! خوب می دانی که من ...معجزه ی زندگی ام را در چه می بینم ؟!....
معجزه ی زندگی من ! ...در داشتن شریک زندگی و عشق و آرامشی که انتخاب تو باشد برای من ! من ! ... بنده ی همیشه عاشق و امیدوار تو !
خدای بی نهایت رحیم من !...رحم کن بر من و مرا سرشار از باران رحمتت کن !
باران رحمتت !...همان ...آرامش است برای من ! خوشبختی ست برای من ! عشق و شادی قلبی ست برای من !
و خوب می دانم که تو آنقدر رحیمی ! که تو آنقدر قدرتمندی !
که تو ای خدای بزرگ من آنقدر وسیعی و آنقدر لطف و کرمت بر
من همیشه بی حد و نهایت بوده که من ایمان دارم از صمیم قلبم
که تو با قدرت و مهر و لطفت معجزه ی زندگی ام را به من هدیه خواهی داد
همان معجزه عشقی ناب ! آرامش ! خوشحالی قلبی ! خوشبختی !
رفاه و آسایش....!.....را در همین روزها به من هدیه خواهی داد مهربان من !
من بی صبرانه در انتظار زیباترین اتفاق زندگی ام هستم !
خدایا !...تو را سپاس می گویم با تمام وجودم و از صمیم قلبم !...
خدای من ! من !....چشم براه رحمت تو هستم ای قدرتمند مهربان و ای بی نهایت رحیم .
خدا تنها روزنه ی امیدی است که هیچگاه بسته نمی شود...
تنها کسی است که با دهان بسته هم می توان صدایش کرد...
با پای شکسته هم می توان سراغش رفت...
تنها خریداریست که اجناس شکسته را بهتر می خرد...
تنها کسی است که وقتی همه رفتند، می ماند...
وقتی همه پشت کردند، آغوش می گشاید...
وقتی همه تنهایت گذاشتند ، محرمت می شود...
و تنها سلطانی است که دلش با بخشیدن آرام می گیرد، نه با تنبیه کردن...
خدایا ...
آنقدر از خود رفته ام ...
که در من هیچ نمانده .........
خدایا !
تو را به خدایی ات قسم رحم کن بر من که ارحم الراحمینی جز تو برای من نیست ....
من بی صبرانه چشم براه رحمت . لطف و عنایت تو هستم ای مهربانترین مهربانان .
من یقین و ایمانی بس ژرف دارم که تو به تنهایی من خیلی سریع و
خیلی خوب پایان خواهی داد مهربانا ... با حضور عشقی پاک و همیشگی...
که تا لحظه ای که زنده ام طعم آرامش و خوشبختی و عشق را با او بچشم ...
خدای من !
من بی صبرانه منتظرم !..
منتظر رحمت بی حدو حساب توام ...
خدایا ! ... روزهای زیادی ست که من تنهام...تنهایی مرا پایانی شیرین بده .
چشم براه رحمت بی حدو حساب توام ای مهربانترین مهربانان .
سلام خوبی؟
دوست دارم بیایی با هم تبادل لینک کنیم تا هم بازدید کننده وبت بره بالا هم من بازم بتونم بهت سر بزنم میدونی چرا ؟چون اگه وبت را ثبت کنی من آدرس وبلاگت را دارم در ضمن من هر روز به دوستام سر میزنم منتظرت هستم
سلام ممنونم
موافقم باتبادل لینک