مِـثـل ِ هـَمیـشـﮧ بـَراے تــُو مے نـویـسَـم ..
تــُو بـﮧ نیـتِ هَـر کـﮧ دوسـت دآرے ، بـخـوآטּ !
مےدانـَم کـﮧ نِمے خـوآنے...مےدانـَم کـﮧ نِمے دانے
حـَتـے مےدانـَم کـﮧ گـوش هـَم نِمے دهے !
وَلے مـَـטּ مےدانـَم کـﮧ
هـَنـوز هـَمآنـَم کـﮧ دوسـتـَت دآشـت ..
امـــآ
کـَمے شِکسـتِـﮧ تـَر ..
گــآهے دلنـوشـتـــﮧ هــآیـَم تَـلخ و گــزَنـده مے شـَونـد
چـﮧ کـُنـَم ؟! دلـَم پُر اسـتتــُو بـﮧ دل نـگـیر ../!
لـمـس کــن کلمــاتی را کــه بــرایـت می نــویســم
تا بخــوانی و بفــهمی چقــدر جـایــت خــالی ســت
تا بــدانی نبــودنـت آزارم مــی دهــتد...
لمـس کــن نـوشــته هــایـی را
کــه لـمـس نـاشــدنی ســت و عـــریان...
کـه از قـلبــم بـر قلــم کـاغــذ می چـکـد
لمس کــن گــونـه هــایــم را
کـه خیــس اشــک اســت و پـر شــیار...
لمس کــن لحــظـه هـایــم را...
تــویی کــه میــدانی مــن چـگـونه عـاشــقت هسـتم
لمــس کـــن ایــن بـا تـــو بــودن هــا را...
همه گفتن عشقت داره بهت خیانت میکنه. گفتم میدونم.
گفتن این یعنی دوست ندارها. گفتم میدونم.
گفتن خره یه روز میزاره میره تنها میشی. گفتم میدونم.
گفتن پس چرا ولش نمیکنی.گفتم این تنها چیزی که نمیدونم...
گاهی دلم میخواهد وقتی حالمو گرفتن، وقتی زخمیم کردن
خدا از آسمون بیاد پایین
و بگه :
اینجا آدما اذیتت میکنن
...بیا بریمــ...
بر سنگ قبر من بنویسید
خسته بود
اهل زمین نبود
نمازش شکسته بود
برسنگ قبر من بنویسید
شیشه بود؛ تنها از این نظر که سراپا شکسته بود
پاک بود؛ چشمان او که دائماً از اشک شسته بود
این درخت عمری برای هر تیشه و تبر دسته بود
فقط نوشتم:
به خاطر همه کسایی که یه دل شکسته دارن
به خاطر همه کسایی که یه دل سنگی دارن
به خاطر همه کسایی که تو دنیا شرف رو زیر پا نمیذارن
به خاطر همه کسایی که معنی شرف رو نمیدونن
به خاطر عشقی که دروغه
به خاطر محبتی که از روی ترحمه
به خاطر همه اونایی که میرن
به خاطر همه اونایی که فعلا تشریف دارن
به خاطر دلی که بیهوده شکست
به خاطر اشکی که بیهوده ریخت
به خاطر گناهی که نکردم
به خاطر قصاصی که شدم
به خاطر همه بی حرمتی هایی که بهم شد
به خاطر تویی که تا قیامت فراموشت نخواهم کرد
به خاطر قسمی که شکستم تا تو رو خوشحال کنم
به خاطر چوبی که واسه شکستن قسمم خوردم
به خاطر گناهی که کردم
به خاطر گناهی که تعطیل شد
به خاطر آه هایی که کشیدم
به خاطر سردی نگاه تو
به خاطر تویی که هنوز فرق خوب و بد آدما رو ندونستی
به خاطر بدی خودم
به خاطر درگذشت خاطره
به خاطر کاسه های داغ تر از آش
به خاطر اعتمادی که از بین رفت
به خاطر اونایی که فکر میکردن من بهشون حسودی کردم
و به خاطر خیلی چیزای دیگه که نگفتنش بهتر از گفتنشه