می دانی کارم این ست
تو خواهی آمد
آنگاه بالای این کاسه آب بایست
می خواهم تا ابد چشم بدوزم به سراب چشمانت
بیا تا قصه نیمه تمام عشق را با شیرینی به پایان برسانیم
برگرد تا قصه من و تو پایانش تلخ و غم انگیز نباشد
دلم برای لحظه های دیدار با تو تنگ شده
چه عاشقانه نگاهم می کردی و حرف می زدی
چرا رفتی از کنارم؟
تو رفتی و من تنهای تنها در این دنیای بی محبت
با چند خاطره ماندم
برگرد تا دوباره آن خاطره های شیرین باهم بودن تکرار شود
دلم بد جور برای تو برای حرف هایت تنگ
صدای خنده هایت تنگ شده
با آمدنت من را دوباره زنده کن
واحساس را دوباره در وجودم شعله ور کن
تا عاشقانه تر از همیشه از تو آن عشق پاکت بنویسم
چطور بگم که دلتنگ توام تویی که مونس شب های دل بی قراری ام بودی
چطور بگم که باغ دلم به غم نشسته واز دوری تو دلتنگ شده؟
چطور بگم که وجود تو... گرمای صدای دلنشین توبه من آشفته
زندگی می بخشه؟
چطور بگم که این دل بی طاقت بهانه تو را می گیرد؟
چطور بگم که دستانم گرمی دستانت را می خواهد؟
ای تنهاترین ستاره زندگی من
پشت پنجره دل تنگم به انتظار لحظه با تو بودن می مانم
تا با آمدنت دل بی قرارم را آرام کنی
هرچه سردتر با من رفتار کرد بیشتر از قبل وابسته ترش شدم
به سلامتـــــــــــــــــــــی اون دختـــــری که توخیابون
دوستش بهش گفت: اونـــجارو نیــــــــــگا...
گفت رفیــــــــــــق
تو که میــدونی به ع ش ق م قولـــــ دادم چش چرونیــــ نکنـــــم.
دوستـــــــش گفت:اونـــ کیه با عشـــقت؟ ؟ ؟ ؟ ! !
بی رحمانه ترین خیانتـــــــــــ این است
که وارد زندگی کسی شوی !!
وابسته اش کنی وبعدازمدتی انقدر زندگیش راخــــالی کنی
یک عمر با خطراتت بمیرد !!!هیچ چیز بدتر از قتل احساس نیست